من از قبيله ي شبم ولي تو روشني تبارببين چه ساده روز را نشسته ام به انتظار!
چه فصل سردوساکتي،پناه برتو اي بزرگ!
چرا نمي رسم به تو ، چرا نميشود بهار؟!
غمت به روي شانه ام، دوباره گريه مي کند
بيا و تسليت بگو به شانه هاي سوگوار
از اين سکوت خسته ام، بيا صدا بزن مرا
و مرهمي به روي زخم هاي کهنه ام گذار
به آسمان نمي رسم ، به حجم سبز خانه ات
دلم به انتظار تو ، تو بر ستاره ها سوار!
شعر از خواهر نرگس ايمانيان
سلام و خدا قوّت.
از اين كه به وبلاگ شهداي گمنام سرزديد ممنونيم.شميم گل نرگس از وبلاگ آسمانيتون مي باره.
خدا توفيق روزافزون به شما گرامي عطا فرمايد.
ان شاء الله.